سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همیشه بهار

عمه فدات شه... پنج شنبه 85/8/18 ساعت 3:54 عصر

تو یه هدیه بودی، یه هدیه از طرف خدا.... هدیه ای که تمام زندگی ما رو تحت تأثیر خودش قرار داد. از وقتی که دستای کوچولوی تو، تو زندگی ما اومد، درهای رحمت به روی ما باز شد. صبح وشب صدای خنده های ما شنیده می شه و وقتی با تو هستیم اینقدر غرق شادی می شیم که سختی های زندگی رو فراموش می کنیم.

عزیز دلم که الهی عمه فداش شه الان 9 ماهشه.  چهاردست و پا می ره، گوشی رو می گیره دستش ... وقتی ما می گیم الو ... گوشی رو می بره سمت گوشش و یه چیزایی زمزمه می کنه.

(البته اول می برد پشت گردنش اما الان دیگه یاد گرفته)

دست می زنه و خلاصه کلی شیرین کاری بلده.

  این پسر عسل منه

 پشتونکم خوشممس ها (خوشمزس)! می خواید به شما هم بدم؟

نمی دم که!!

عمه ام یادش رفت بگه اشم من چیه... اما من ژرنگم و خودم اشم مو می گم... اشم من محمد مهدیه

 


نوشته شده توسط: فاطمه


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
97708


:: بازدیدهای امروز ::
23


:: بازدیدهای دیروز ::
0



:: درباره من ::

همیشه بهار

:: لینک به وبلاگ ::

همیشه بهار


:: آرشیو ::

دل نوشته های اردیبهشت 85
دل نوشته خرداد 85
دل نوشته های تیر 85
دل نوشته های مرداد 85
دل نوشته های شهریور 85
دل نوشته های مهر 85
دل نوشته های آبان 85
دل نوشته آذر 85
دل نوشته دی 85
دل نوشته یهمن 85
دل نوشته اردیبهشت 86
دل نوشته خرداد 86
دل نوشته مرداد 86
دل نوشته دی ماه86
بهار آمد و لطف آقا



::( دوستان من لینک) ::

نگین
کوچولوها
ایرباس
نازنین
دالان بهشت
برگ خزان دیده

:: لوگوی دوستان من ::







:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو