سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همیشه بهار

خاطره خیالی یکشنبه 85/5/1 ساعت 1:32 عصر

یادته چه روزایی داشتیم؟

روزای دلواپسی، روزای بی قراری، روزایی که هیچ فکری نداشتیم جز این که کی همدیگرو می بینیم؟

روزایی که ساعت ها پای صحبت هم می نشستیم آخرش هم با دلتنگی وداع می کردیم، تازه اگه سروصدای اطرافیان درنمی اومد بازم ادامه می دادیم.

روزایی که قلبمون برای هم می تپید؛ روزایی که برای هم زندگی می کردیم.

یادته دستت رو تو دستم گذاشتی و گفتی هیچ کس نمی تونه ما رو از هم جدا کنه؟ یادته گفتی فقط تو، تو قلب منی؟

یادته؟ یادته؟

گفتی دلمو بهت می دم امانت دار خوبی هستی؟ گفتم تا پای جون. من امین بودم اما تو دلتو ازم دزدیدی و بردی. برای چه کسی؟ نمی دونم! ... فرقی نمی کنه... مهم اینه که دیگه پیش من نیست.

دلم خوش بود واسه دلی که قدرم رو نمی دونست... داشتم جون می گرفتم.. داشتم معنای عشق رو می فهمیدم... اما کاش زودتر می فهمیدم که عشقت دروغین بود... کاش اون روزای خوبم رو فدای تو می کردم. دیگه اون روزا برنمی گردند؛ حتی یک ثانیه از اونا.

من که سرم تو کار خودم بود ... خودت شروع کردی و خودت هم تموم کردی

اگه بال دیگه من می شدی می تونستیم بپریم، می تونستیم لیلی و مجنونو زنده کنیم. می تونستیم اسم خودمونو ببریم تو کتابا.

اما

حالا من موندم و بی کسیام

حالا من موندم و تنهاییام               

       با یه دل شکسته                                             

که دیگه سخته کسی دلم رو ببره


نوشته شده توسط: فاطمه


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
97733


:: بازدیدهای امروز ::
9


:: بازدیدهای دیروز ::
39



:: درباره من ::

همیشه بهار

:: لینک به وبلاگ ::

همیشه بهار


:: آرشیو ::

دل نوشته های اردیبهشت 85
دل نوشته خرداد 85
دل نوشته های تیر 85
دل نوشته های مرداد 85
دل نوشته های شهریور 85
دل نوشته های مهر 85
دل نوشته های آبان 85
دل نوشته آذر 85
دل نوشته دی 85
دل نوشته یهمن 85
دل نوشته اردیبهشت 86
دل نوشته خرداد 86
دل نوشته مرداد 86
دل نوشته دی ماه86
بهار آمد و لطف آقا



::( دوستان من لینک) ::

نگین
کوچولوها
ایرباس
نازنین
دالان بهشت
برگ خزان دیده

:: لوگوی دوستان من ::







:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو