سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همیشه بهار

تپلدم مبارک یکشنبه 85/11/15 ساعت 1:7 عصر

 

سلام! اسم من محمد مهدیه... می گن امروز تپلد منه.. من نمی دونم تپلد یعنی چی، ولی هر چی که هست می دونم چیز خوبیه

تپلد تپلد تپلدم مبارک

مبارک مبارک تپلدم مبارک

من یه شاله شدم .. من و عمه ام هر دومون بهمن به دنیا اومدیم؛ دو تامون هم شیطونیم....  نمی دونین  من چه کارا که نمی کنم:

·        کنترل تپلزیون رو برمی دارم و می گیرم طرفش اونوقت کانال عوج می کنم و صداشو تا آخر ژیاد می کنم.

·        عمه رو ناز می کنم و دست می کشم سرش، اون وقت می گم: عمه ناااازی ی؛ عمه ناااازی ی

·        هر وقت زمین می خورم اصلا غصه نمی خورم؛ فوری بلند می شم و خودمو ناز می کنم.

·        هر قوت اسم« دردر»  رو می شنوم، فوری می پرم بغلشون و شروع می کنم به بابای کردن.

·        چراغارو خاموش و روشن می کنم.

·        هر وقت خیلی شیطون می شم، عمه ام با یه لحن تند و سریعی می گه: «محمد! اومدم سراغت» منم زود بلند می شم و در می رم.

·        ادای عطسه کردن درمی یارم.

·         وقتی بهم می گن: «حسین، حسین، کن» من می فهمم که باید سینه بزنم.

·        وقتی بهم می گن اکبر کن، من می فهمم که وقت نماز خوندنه.

هر وقت که دیگه خیلی شیطونیم گل می کنه، عمه فاطمه ام یه چیزی زیر لب می گه. یه بار خوب گوش دادم دیدم داره می گه: ماشاءالله لا حول و لا قوة الّا باالله

می گه این جوری دیگه چشم نمی خورم، من نمی دونم چشم خوردن، یعنی چی. اما یادم نگرداشتم وقتی بزرگ شدم، حتما ازش می پرسم.


نوشته شده توسط: فاطمه


خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
98726


:: بازدیدهای امروز ::
30


:: بازدیدهای دیروز ::
7



:: درباره من ::

همیشه بهار

:: لینک به وبلاگ ::

همیشه بهار


:: آرشیو ::

دل نوشته های اردیبهشت 85
دل نوشته خرداد 85
دل نوشته های تیر 85
دل نوشته های مرداد 85
دل نوشته های شهریور 85
دل نوشته های مهر 85
دل نوشته های آبان 85
دل نوشته آذر 85
دل نوشته دی 85
دل نوشته یهمن 85
دل نوشته اردیبهشت 86
دل نوشته خرداد 86
دل نوشته مرداد 86
دل نوشته دی ماه86
بهار آمد و لطف آقا



::( دوستان من لینک) ::

نگین
کوچولوها
ایرباس
نازنین
دالان بهشت
برگ خزان دیده

:: لوگوی دوستان من ::







:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو