سلام به رفيق عزيز خودم
به فاطمه جان مهربونم
نمي دوني وقتي که نوشته اتو خوندم چقدر خوشحال شدم انقدر كه تو پوست خودم نمي گنجيدم .............. منو شرمنده کردي يکي طلبت
دوست خوبم من دلم تو اين دنيا به خوبي ، به وفا و به وجود شما خوشه ..... وقتي به اين فکر مي کنم که يه روز مي خوام از شما جدا بشم غصه ام مي گيره ... ياد بازيگوشي ها تو کلاس ، ياد سايت رفتن ها وسط کلاس ، يا د از کلاس دو دره زدن ها و رفتن رو چمن نشستن و از همه چيز حرف زدن الا درس .... ياد گريه هاي الکي بعد از امتحان صنعتي ... يا د همايش ها و دکتر .... ياد دعوا کردن سر تقسيم کار تحقيق ........... همه روز هاي با شما بودن برام يه خاطره است يه خاطره شيرين ... يادته بهت گفتم بيا وبلاگ بزنيم تا اگه دست تقدير مارو از هم جا کرد اين وبلاگ ما رو به هم متصل کنه ؟؟؟/
نميدونم ديگه چي بگم بقيه حرفها باشه واسه بعدا که خودت رو تنها گير آوردم ..
بازم مي گم ممنون .... دلم مي خواست اول بشم اما اولي مثل اينکه نصيب يکي ديگه شد ....
خواهر خوبم فاطمه خانم ، هميشه بهار عزيز اميدوارم هميشه بهار باشي مثل من رنگ خزون رو نبيني
موفق باشي ................... دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم دوستت دارم