سلام
خوبي ؟؟
ياد ش بخير زمستون پارسال بود .... انگار همه منتظر بودن ... اما انگاري عمه منتظر تر بود ... باورش نمي شد داره عمه ميشه ... روز شماري مي كرد ... روزهاي آخر كه لحظه شماري مي كرد .... عجب زمستوني بود ... با اومدنش بهار به خونه هميشه بهار اومد ....
يادمه چقدر فاطمه خوشحال بود .... مي گفت محمد مهدي يه هديه است ... يه هديه الهي از طرف خدا ....
اميدوارم اين هديه ... هميشه .. هميشه .. عين عمه اش بهاري باشه ... دلم ميخواد هميشه بخنده و سلامت باشه .......