سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همیشه بهار

لطف آقا یکشنبه 87/6/3 ساعت 1:41 عصر

  

 

تا حالا شده شب نیمه شعبان، تو حرم آقا امام رضا باشی؟ وقتی از یه طرف کسوف شده، از طرف دیگه جایی برای سوزن انداختن تو صحن نباشه و می بینی یه گوشه حرم، مراسم عقدکنون یه زوج جوون داره برگزار می شه. چه احساسی بهت دست میده؟

من با خودم گفتم: آقا بزرگیتو شکر که منو تو این شب عزیز طلبیدی.

اصلا باورم نمی شد، هیج وقت شکوه و عظمت اون شب رو فراموش نمی کنم. از قضیه جور شدن بلیط و پیدا کردن اون هتل به طرز باورنکردنی و اون همه خاطره های خوب و شیرینی که شکل گرفت فهمیدم که آقا لحظه به لحظه مواظب بود که به زائر حرمش بد نگذره و سر راهمون صدها مأمور گذاشته بود که هوای ما رو داشته باشن.

وقتی مادری که 10 ساله زمین گیره گفت: کاش غذای آقا قسمت ما بشه، اصلا فکر نمی کردم که وقت برگشتن بتونیم اولین سوغاتی همونو بهش بدیم.

به طرز باورنکردنی غذای آقا قسمتمون شد که هیج وقت لطف آقا رو فراموش نمی کنم.

می خوام بگم آقا دوستت داریم

هیچ وقت تنهامون نذار


نوشته شده توسط: فاطمه

بهار آمد یکشنبه 86/12/26 ساعت 10:44 صبح

 

 

 

سلام  به دوستای خوبم

چند توصیه شوخی:

یه سال جدید در پیشه، یادتون باشه که دیگه بزرگ شدیدنباید پستونک بخورید.

اینقدر به دیگران زور نگید

تو ایام عید در خوردن زیاده روی نکنید.

آرامش داشته باشید و سعی کنید شاد باشید

سعی کنید که روزهای بهاری تان روشن روشن باشند

اینقدر ادای آدمای باکلاس رو درنیارید

پیش کسی باشید که دوسش دارید

 

و اما توصیه جدی:

خواستم این عید رو به همتون تبریک بگم و از صمیم قلب براتون آرزوی موفقیت و کامیابی

داشته باشم.

ان شاءالله در این سالی که در پیش داریم هر کس به آرزوی قلبی خودش برسه؛ البته اگه به صلاحش باشه.

لحظه سال تحویل ما رو از دعای خیرتون فراموش نکنید، منم همه دوستان رو دعا می کنم.

عیدتون مبارک و ایام به کام

شاد باشید و بهاری

 


نوشته شده توسط: فاطمه

خداحافظ دوشنبه 86/10/3 ساعت 11:10 صبح

وقتی قلم برای نوشتن کافی نیست؛

سکوت سکوت سکوت

 

 

خداحافظ


نوشته شده توسط: فاطمه

عشق جمعه 86/5/26 ساعت 5:0 عصر

یادته تو کوچه عشق قدم زدیم،

 دویدیم،

 اون لحظه های شاعرانه،

 اون نداهای عاشقونه

 هیچ وقت از یادم نمی ره.

یادمه به دلم همیشه می گفتم عاشقی ممنوع، یادمه همیشه می گفتم هیچ کس حق نداره وارد قلبت بشه، عاشقی فقط مال بعد ازدواجه.

اما...

اما نمی دونم تو چه جوری یواش یواش اومدی و همه قلبم رو مال خودت کردی؛ تویی که الان همه دارایی منی، همه دار و ندار من هستی.

حالا به یادت همه روزا و شبامو طی می کنم. حالا دیگه شدی محمود من.

می خوام دست به دست هم بدیم و خوشبخت شیم. می خوام که همیشه توی اتاق تاریک و قرمز قلب من بمونی.

ما راهی به جز خوشی نداریم؛ چون محکوم به خوشبختی هستیم.

امروز روز نزدیکی قلبهامونه، روزی که دیگه تا ابد مال هم می شیم.

روزی که تا همیشه به یادم می مونه

روزی که ...

روزی که روز عقدمونه.

اومدم این جا که پیوند قلبمون رو داد بزنم، تا همه عالم بدونن که ما با توکل به خدا یه زندگی عاشقونه رو شروع کردیم.


نوشته شده توسط: فاطمه

شادی یا غم چهارشنبه 86/3/30 ساعت 4:1 عصر

سلام

انگار همین دیروز بود که با خوشحالی اسمم رو تو روزنامه خوندم و کلی خوشحال شدم.

چهار سالی که مثل برق و باد گذشت. واقعا به قدر یه چشم به هم زدن.

نمی دونم خوشحال باشم یا ناراحت ولی اینو می دونم که دلم خیلی برای کلاس و درس و دانشگاه ... به خصوص دوستای خوبم تنگ می شه . باورم نمی شه یعنی دیگه تموم شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

دوستای خوبم به خدا می سپارمتون .. امیدوارم هر کجا که هستید موفق باشید و من بتونم بازم شما رو ببینم.

خداحافظ

 

.........   خداحافظ....!


نوشته شده توسط: فاطمه

<      1   2   3   4   5   >>   >

خانه
مدیریت
پست الکترونیک
شناسنامه
 RSS 

:: کل بازدیدها ::
98710


:: بازدیدهای امروز ::
14


:: بازدیدهای دیروز ::
7



:: درباره من ::

همیشه بهار

:: لینک به وبلاگ ::

همیشه بهار


:: آرشیو ::

دل نوشته های اردیبهشت 85
دل نوشته خرداد 85
دل نوشته های تیر 85
دل نوشته های مرداد 85
دل نوشته های شهریور 85
دل نوشته های مهر 85
دل نوشته های آبان 85
دل نوشته آذر 85
دل نوشته دی 85
دل نوشته یهمن 85
دل نوشته اردیبهشت 86
دل نوشته خرداد 86
دل نوشته مرداد 86
دل نوشته دی ماه86
بهار آمد و لطف آقا



::( دوستان من لینک) ::

نگین
کوچولوها
ایرباس
نازنین
دالان بهشت
برگ خزان دیده

:: لوگوی دوستان من ::







:: خبرنامه ::

 

:: وضعیت من در یاهو::

یــــاهـو